کارگاه آموزش روش ژرف‌کاوی با ارائه استاد سیدعلی سیدی فرد 2

1402-11-21

کارگاه تدریس روش ژرف‌کاوی در تالار شریعتی دانشکدۀ علوم اجتماعی دانشگاه تهران و توسط معاونت پژوهشی دانشکده علوم اجتماعی در  آذرماه 1402 برگزار شد. در این کارگاه یک روزه استاد سید علی سید فرد ضمن دو جلسه به تدریس مبانی روش ژرف‌کاوی پرداختند. آنچه در پی می‌آید بخش دوّم گزارش این جلسات می‌باشد.

در ادامه، و پس از توضیح برخی مقولات بنیادین دانش اجتماعی مانند معنای علم اجتماعی، تبیین و توصیف، کنش اجتماعی (هستی کنش اجتماعی و فرایند صدور آن) و تأثیر آن بر نحوۀ استانداردسازی کنش‌ها، بحث از «هستی‌شناسی اجتماعی» به میان آمد.
دکتر سیدی فرد بیان کرد که بحث از هستی اجتماعی به تفصیل در کتاب «هستی‌شناسی اجتماعی: درآمدی بر یک نظریۀ نو» مطرح شده است. در اینجا تنها به ارائۀ تصویری از این بحث بسنده می‌کنیم. دیدگاه‌های گوناگون در باب هستی‌شناسی اجتماعی را می‌توان به دو دسته تقسیم کرد: «دیدگاه‌های فردگرایانه» و «دیدگاه‌های کُل‌گرایانه». در اینجا تذکر چند نکته مهم است. اوّل آنکه بحث ما ناظر به فردگرایی و کُل‌گرایی هستی‌شناختی است؛ یعنی اینکه واقعیت‌های اجتماعی (فرهنگ، جامعه، ساختار، نهاد و ...) امری افزون بر و غیرقابل تقلیل به افراد و روابط میان آن‌‌هاست یا چنین نیست. بنابراین، فردگرایی هستی‌شناختی مستلزم لیبرالیسم و سایر نظریات  مطرح در فلسفۀ اخلاق و سیاسی که سویۀ هنجاری دارند نیست. می‌توان فردگرای هستی‌شناختی بود و قائل به وجود نوظهور و غیرقابل تقلیل چیزی به نام واقعیت اجتماعی نبود، امّا فردگرایی لیبرالیستی را نفی کرد و به لحاظ فلسفی ملازمه‌ای میان این دو نیست.
استاد سیدی فرد ادامه داد: نکتۀ دوم آنکه منابع تئوریک ما برای صورت‌بندی یک نظریۀ جدید در این حوزه منحصر به فلسفۀ اسلامی نیست. تئوری مورد دفاع ما نظریه‌ای است که ریشه در اندیشه‌های فلسفۀ زبانی و فلسفۀ ذهنی دارد و چنین دیدگاه‌هایی گاه در دانش‌هایی نظیر ادبیات و اصول فقه مطرح شده‌اند. نکتۀ دیگر آنکه اشتباهی تاریخی وجود دارد و برخی فکر می‌کنند اندیشمندان متعلق به سنت تعلیمی اسلامی غالباً جانب کُل‌گرایی را گرفته‌اند. این به لحاظ تاریخی نادرست است؛ برخی اساساً اظهار نظری صریحی ندارد و حتّی لازمۀ دستگاه فلسفی آن‌ها، بدون افزودن تِزهای کمکی دیگر، کُل‌گرایی نیست و چه بسا بتوان فردگرایی هستی‌شناختی را از آراء آن‌ها استفاده کرد. برخی هم تصریح به فردگرایی هستی‌شناختی در دانش اجتماعی دارند (مانند شهید صدر و آیت الله مصباح یزدی).
دکتر سیدی فرد افزود: این بحث بحث مهمی است، هرچند بحثی فلسفی است، امّا در ادامه نشان خواهیم داد که در روش ژرف‌کاوی بر جزئیات و گام‌های فنّی پژوهش اجتماعی تأثیرگذار است. مثلاً «مصاحبه‌ با افراد چندفرهنگی» در مرحلۀ توصیف عمیق و همچنین «عامل درونی غیرمعرفتی» در مرحلۀ تبیین- که از آن‌ها سخن خواهیم گفت- ریشه در موضع ما در باب هستی اجتماعی دارد.
عمدۀ کُل‌گرایان- کسانی که معتقدند جامعه، فرهنگ و هرآنچه تحت مقولۀ امر اجتماعی قرار می‌گیرد- غیرقابل تقلیل به افراد، ذهنیت‌ها و روابط میان آن‌ها است-، شواهدی را برای دیدگاه خود اقامه کرده‌اند. عمدۀ این شواهد مبتنی است بر سه نکته: اول آنکه واقعیت اجتماعی نوعی الزام‌آوری دارد، انسان را تحت فشار قرار می‌داهد و به کنش اجتماعی افراد جهت می‌دهد؛ مانند یک بند و قید عمل می‌کند. دوم آنکه واقعیت‌های اجتماعی در مقابل تغییر مقاومت می‌کنند. و سوم آنکه واقعیت‌های اجتماعی با از بین رفتن افراد همچنان پاربرجا می‌مانند؛ یعنی وجودشان وابسته به افراد نیست؛ نسل‌های متعدد ایرانیان همه به زبان فارسی سخن گفته‌اند، چند نسل رفته‌اند اما زبان به مثابه یک واقعیت اجتماعی باقی می‌مانده است.
دکتر سیدی فرد بیان کرد: از دیدگاه ما واقعیت اجتماعی یک امر اعتباری و برساختنی با سه جزء است: «مفهوم»، «نماد» و «گزاره‌های هنجاری» یا همان باید و نبایدها. واقعیت اجتماعی «متشکل از نماد، مفهوم و گزاره‌های هنجاری است به نحوی که این سه عنصر با یکدیگر در رابطۀ اقتران شدید قرار گرفته‌اند». این نکات نیازمند توضیح هستند. «نماد» یعنی یک امر فیزیکی که دارای دلالتِ وضعی و قراردادی است. یونیفرم پُلیس نمادی است که به واسطۀ قراردادهای ما باعث می‌شود ذهن ما به «مفهوم» پُلیس منتقل شود. یعنی وقتی می‌بینیم شخصی یونیفرم پلیس دارد (نماد) ذهن ما به پلیس بودن آن شخص (مفهوم) منتقل می‌شود. این مفهوم با مجموعه‌ای از گزاره‌های هنجاری پیوند خورده است؛ اینکه «باید از فرمان‌های پلیس تبعیت کنم»، «اینکه پُلیس مُجاز است اتومبیلی را متوقف کند» و ... . این‌ها باید و نبایدها و «گزاره‌های هنجاری» هستند. این نمادها منحصر به اموری نظیر یونیفرم پُلیس نیست و مفاهیم کشف‌شده توسط این نمادها هم همیشه دلالت بر «نقش‌های اجتماعی» یا به طور خاص‌تر «شغل‌ها» ندارد. مجموعه‌ای از رفتارها (نماد) ذهن ما را منتقل می‌کند به اینکه شخص مقابل من «غریبه» (مفهوم) است. این رفتارها با مفهوم غریبه بودن ارتباط دارند. در مقابل غریبه، باید و بایدهای به خصوصی (گزاره‌های هنجاری) به ذهن شما منتقل می‌شود. 
سیدی فرد در توضیحی بیشتر افزود: نکتۀ مهم آن است که میان این عنصرهای سه گانه رابطه‌ای به نام رابطۀ «اقتران شدید» وجود دارد. این نکتۀ مهمی است. رابطۀ اقتران شدید بیانگر یکی از قوانین سه گانۀ حاکم بر ذهن انسان در حوزۀ دلالت است. قانون اول آن است که ذهن انسان از مواجهه با خود شئ به صورت ذهنی آن منتقل می‌شود. قانون دوم آن است که ذهن انسان از مواجهه با امر شبیه شئ (مانند نقاشی آن، یا عکس آن شئ) به صورت ذهنی آن شئ منتقل می‌شود. و قانون سوم آن است که ذهن افراد از مواجهه با امری که با چیز دیگری اقتران شدید یافته به صورت ذهنی آن شئ منتقل می‌شود. اگر دو دوست همیشه با هم باشند، اگر یکی از آن‌ها را ببینید (امر مقترن با شئ) ذهن شما ناخواسته صورت ذهنی دوست دیگر را می‌یابد و به آن منتقل می‌شود. اقتران شدید، یا کیفی است یا کمّی. اقتران کمّی مبتنی بر تکرار زیاد اقتران و هم‌نشینی دو پدیده در کنار یکدیگر است. امّا اقتران کیفی اینگونه نیست. اگر دو چیز در زمینه‌ای با یکدیگر همنشین شوند و اقتران بیابند که از نظر تجربه‌کنندۀ شرایط مهم تلقی شوند، نزد ذهن او اقتران شدید می‌یابند. اگر شما به شهری مسافرت کنید و ناگهان در آنجا دچار بیماری شدیدی بشوید، هرچند اقتران و هم‌نشینی حضور در آن شهر و ابتلاء به بیماری فقط یک بار اتفاق افتاده اما با به خاطر آوردن آن شهر ذهن شما به بیماری سخت منتقل می‌شود؛ این امر کیفی است؛ از نظر تجربه‌کنندۀ شرایط اهمیت زیادی دارد.
در ادامه مطرح شد: امور اجتماعی این‌گونه‌اند، یعنی میان نماد (مانند یونیفرم پُلیس یا رفتارهای غریبه) و مفهوم (مفهوم پلیس یا غریبه) و گزاره‌های هنجاری (باید و نبایدهای رفتاری در مواجهه با پلیس- باید از دستورات پلیس تبعیت کرد- و غریبه- باید در مقابل غریبه محتاط بود-)، میان این عناصر سه گانه رابطۀ اقتران شدید برقرار است. اقتران شدید را شهید صدر برای حلّ پارادوکس وضع مطرح می‌کند.
ادامه دارد …